گاهی وقتا زندگی کردن پرنده ها توی قفس از هر کاری بهتره
به شرطی که اون پرنده تو باشی و اون قفس دل یارت
----------------------------------
نمی دانم چرا ما انسان ها عادت داریم آبی وسیع آسمان را رها کنیم و جذب آبی کوچک چشمانی شویم
که عمقی ندارد با اینکه می دانیم روزی بسته خواهد شد اما آسمان کی بسته خواهد شد
----------------------------------
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود همدمشان
روزی که سرشتند ز گل پیکرشان
سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان
----------------------------------
عشق را با تو تجربه کردم ، امید به زندگی را در تو آموختم
محبت را در قلب تو یافتم ، ای شاپرک شب های تنهاییم با هر تپش قلبم می گویم دوستت دارم
چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست
----------------------------------
وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود
----------------------------------
تحملی که داده بودی داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا مال منی تا همیشه
دلم داره شور میزنه این دل رو بی خبر نذار
توروخدا با خوبی هات روی هیچ دلی اثر نذار
----------------------------------
من هنوز وفادار و تو هنوز چشم انتظاری
من برای بغض صدای تو دلتنگم و برای چشمان تو میمیرم
من تو را با عشق لمس می کنم و با تو به گذشت زمان عشق می ورزم و بی تو به گذشت زمان افسوس می خورم و
هنوز با اندوخته هایی از عطر شانه های تو تنفس می کنم
----------------------------------
به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش  مثل عابد به عبادت
و تو هر لحظه که از من دوری، من به ویرانگری فاصله می اندیشم
در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است
تو توانایی آنرا داری که به این فاجعه پایان بخشی
----------------------------------
می خوام از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند و
بی تو بودن مرا گریان. تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی تو
با منی چون در قلب منی. قلبم را با دنیا عوض نمی کنم چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم که سبزی مانند بهار ،
استواری مانند کوه ، لطیفی مانند گل و روانی همچون دریا
----------------------------------
امشب به سوگ آرزوهایم نشسته ام و در غم نبودنت اشک فراق می ریزم
امشب شمع حسرت آرزوهای بر باد رفته ام ذره ذره آب میشود
امشب برای مرگ آرزوهایم لباس سیاه پوشیده ام
کاش امشب کسی برای عرض تسلیت به خانه دلم می آمد
کاش امشب تو بودی و دلداری ام میدادی و دفتر کال آرزوهایم را ورق میزدی
اما افسوس که تو نیستی و زندگی بی تو قشنگ نیست
----------------------------------
همه کلمات با آنچه میان من و توست بیگانه اند و من هیچ کلمه ای را برای گفتگوی با تو شایسته تر از سکوت نیافته ام ، آیا سخن مرا میشنوی؟؟؟