مجموعه متن های کوتاه،زیباوقصار

متن عاشقانه6

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل…خوب است!
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد…
که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد!!
♥♥♥
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم: من تنها نیستم, تنها منتظرم…
♥♥♥
همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه
♥♥♥
عشق مثل یک ساعت شنی می ماند همزمان که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند!!
♥♥♥
اگه یه روز سراغم رو گرفتی و ازم خبری نشد سری بهم بزن احتمالا بهت احتیاج دارم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد خسروی

متن عاشقانه5

رو به اتمامم
چون اسفند
واپسین نفس های سال
نفس های درد آلودم
چون روزهای گرم و شب های سرد اسفندی
کویری ام
هفت سین امسالم را تو بچین
سفره اش با من، سبزه اش با تو
*****************
پدرم گفت :
مردم دو دسته اند،
بخشنده و گیرنده.
گیرنده ها بهتر می خورند
اما بخشندگان بهتر می خوابند …
*****************
مى دانم که رفته است
مى دانم که دیگر بر نمى گردد
مى دانم
مى دانم
همه چیز را مى دانم
اما نمى دانم چرا
بى تاب شده اند موهایم
از زیر و رو خیال دستانش را دارند
کاش هرگز موهایم را نمى بافت
آخر موهایم
انگشتان نوازشگرانه ى مردانه اش را مى خواهند
*****************
اگر می‌ خواهید برای ایجاد آشتی در جهان
کاری انجام دهید،
به خانه‌ تان بروید
و خانواده‌ تان را دوست بدارید.
*****************
مشام ِ من لبریز تو
مگر بهاری
نفس در نفس
سبز و سرخ می روید
در سینه ام
گل
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد خسروی

متن عاشقانه4

آن قدر با من مهربان بودی
که بعد از تو ،
یک لحظه حس کردم
که صد سال است !
تنهایم …
****************
تهران ، استانبول ، پاریس ، …
فرقی نمی‌ کند کجا باشی ،
همه‌‌ ی شهرها
زشت و غم‌ انگیزند
به‌ وقتِ دلتنگی!
****************
درست زمانی که سخت به تو محتاجم
بیا …
آن موقع زندگی هم باشی
بیا …
مرگ هم شده باشی
باز هم بیا …
****************
گفتم برو
اما نه مثل باد
برگشتم
صدایت زدم
طوفان اما
از پشت سر
همه چیز را خراب می کند
****************
نبودنت به جان من رفته ست
همچو نخی در سوزنی
هر چه می کنم
دوختی به رنگ تو دارد ..
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد خسروی

متن عاشقانه3

“گلم”
که صدایت می کنم
شمعدانی
چه اخمی می کند!
مانده ام “جانم” را
چقدر آهسته بگویمت
که هم تو بشنوی
و هم آب از دل هیچ گنجشکی
تکان نخورد.
ا*****************
گلها
شناسنامه ندارند
شناسنامه ی گلها را
به نام دخترها زده اند…!
ا*****************
بهترین نقاش دنیا هم که باشی
زیباترین انتظار را
چشم ها می کشند …
ا*****************
پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است
ا*****************
می‌خواهی
من را
به بی‌خبری از خودت
عادت بدهی ؟
من
به بی‌خبری از تو
عادت نمی‌کنم به نبودنت عادت نمی‌کنم به بودنت عادت نمی‌کنم
من
فقط می‌توانم
عاشق بشوم
که شده‌ام
ا*****************
گاهی باید
چترت را ببندی ؛
بگذاری باران
آتشی را که در قلبت روشن است
نم نم
خاموش کند…
ا*****************
آبی که از سرم گذشت
همه چیز را برد
حتی خیالت را …
ا*****************
ﻣﻦ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺟﻨﮕﺠﻮﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ:
” ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﻮ
ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ “
ا*****************
افسردگی بهایی است
که انسان برای شناخت خود می پردازد.
هرچه عمیق تر به زندگی بنگری؛
به همان مقدار هم عمیق تر رنج میکشی…
ا*****************
مشخص نیستند
نه جای زخم هایت
نه آنان که زخمت زده اند
به برکه ها می مانی عزیزم
و هر سنگ که زخمی ات می کند
در تو آرام می شود.
زخم ها زیباترت کرده اند…
چون برکه ها
که با سنگ‌های خوابیده در بسترشان
زیباترند.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد خسروی

متن عاشقانه2


مردم فکر می‌کنند دختر شاهِ پریان باشی
این‌همه که از تو نوشته‌ام.
نیا
بگذار همین‌طور فکر کنند!
****************
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوترنیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
****************
دوور شده‌ای، خیلی دوور
ولی باور کن اصلن سخت نیست به تو رسیدن
فقط
کمی باید این ساعت را دست‌کاری کنم!
****************
خطی نیست
در کف دستانم
تا کولی پیری
آن را
به تعبیر درخت ها ببرد
خطوط دنیا
‌در امتداد چشم هایی پنهان شده
که از نگاه هیچ کف بینی
تعبیر نمی شود
****************
این قطار
به هیچ‌کجا نمی‌برد تو را
پیاده شو!
ما در شهرِ اسباب‌بازی‌ها زنده‌گی می‌کنیم.
****************
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد خسروی

متن عاشقانه1

شمال یا جنوب ؟
چه فرقی می کند
وقتی از هر جهت تنهایی !
****************
آفت‌زده است این باغ
بیا به دشت بپاشیم
خودمان را
****************
به هوای ماهیِ چشم‌هات،
قلاب انداخته مَرد.
پلک نزن؛
آشفته می‌شود دَریاش!
****************
دارند خودشان را می‌کُشند موج‌ها
تنی به آب بزن
آرام شود دریا
****************
تو میروی
من میمانم
چو درختی که درماتم ِکوچ پرنده
دلگیر ست
****************
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد خسروی