میگفتی منـو تو
به عشـــق هـم زنـده ایـم
دلـم تنـگ میشــه حتـی واسه صــدات
که پشــت گوشــی میـگفتـــی:
الــــو زندگیـــــــم
*********************
تو دلت سفر میخواست
من، نه
ولی حالا هر غروب
مرا به سفرهای دور میبرند دُرناها…
*********************
به سلامتی عشق های یک طرفه
سختی زیاد داره ولی سرشار از امیده
امیده های هرچند الکی ولی زنده
*********************
سفر از چشمهای تو مَحال بود
که ممکن شد
مرگ که دیگر محال نیست!
*********************
ما فقط بههم فکر میکنیم:
تو، پشتِ میزِ کافهای در پاریس
من، پشتِ پنجرهی اتاقَم در تهران،
و هیچ پلی برای بههم رسیدن نیست
مگر عشق
که سال به سال دارد پیرتر میشود!
*********************
به خیالِ تو اعتباری نیست
گاهی هست، گاهی نیست.
باید
با خیال خودم سفر کنم!
*********************
به احترامِ هر قطاری که از راه میرسد
کلاه برمیدارد از سر
مردی که سالهاست
قطاری دلاَش را بُرده است!
*********************
اینجا، هوا سوزِ غریبی دارد
و بوی سردِ کافور
دهانم را تلخ میکند.
*********************
بهار تابستان پاییز زمستان
همه قراردادی هستند
وقتی که گرمی دستانت و نسیم صدایت هست
هر روز من بهاریست
*********************
نبودن هایی هست
که هیچ بودنی
جبرانش نمی کند
کسانی هستند
که هرگز تکرار نمیشوند
و
تو همانی هستی که
هیچکس جای خالیت را پر نمی کند
مهربانا ….
دیـــــوانه را
محبت عـــاقــــل مــى کـــند
مـــا را ولـــى …..
محبت تـــــو
دیـــــوانه مــــى کـــــند ….
۹۵/۰۹/۰۷
۱
۰
محمد خسروی
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.